کد مطلب:30645 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

تربیت از دیدگاه امام علی











علیرضا رزمگیر


پرده در كعبه چو خورشید ز رخ برگیرد
خانه از تابش او جلوه دیگر گیرد


سر زد از ماه رجب ماه شب چاردهی
كز فروغش همه آفاق سراسر گیرد


در سرا پرده حق فاطمه بنت اسد
پرده از چهره تابنده حیدر گیرد


آفرین باد بر آن كودك روشن گهری
كه چو گل تربیت از دامن مادر گیرد


چون ندای ملكوتیش بر آید ز حرم
مصطفی از لب او بوسه مكرر گیرد


... جز علی كیست كه در ظلمت شب
از ره لطف خبراز مردم آواره و مضطر گیرد


جز علی كیست كه در راه مساوات حقوق
خویش را با همه افراد برابر گیرد


سوخت با آهن تفتیده از آن دست عقیل
كه همی خواست ز سهمیه فزون تر گیرد


جز علی كیست كه تأدیب كند خازن را
زیور عاریه با خشم ز دختر گیرد


سر چو بر سجده نهد، تیر ز پایش به درآر
كه سر از سجده محال است علی برگیرد


عاشق از ضربت شمشیر نمیرد هرگز
جان به جانان چو رسد، زندگی از سر گیرد


تویی آن مظهر اخلاص كه تعلیم خلوص
در دبستان تو سلمان و اباذر گیرد[1].


لزوم تربیت جسم و روح، همواره مورد توجه اندیشمندان هر زمان بوده است. از ابتدای آفرینش تاكنون، موضوع تعلیم و تربیت، اساسی ترین رسالت پیامبران و مردان حق بوده و به دنبال آن امامان، پیشوایان و روشنفكران در این زمینه خلایق را ارشادها نموده اند.

از آنجا كه انسان دارای اندیشه و احساس است. ناگزیر میان این دو پدیده روحی و روانی قرار گرفته، بالمآل باید میان این دو قدرت، تعادل لازم را ایجاد كند.[2] به همین خاطر، ادیان مختلف و مكاتب گوناگون هم به نوبه خود در راستا تلاش هایی كرده اند تا انسان را به جایگاه معنوی خویش رهنمون باشند.

«تربیت یعنی برانگیختن استعدادها و قوای گوناگون انسان و پرورش آن كه بی شك باید با كوشش تربیت شونده نیز هماهنگ باشد بنابراین تربیت در صورتی ثمربخش خواهد بود كه تربیت شونده نیز استعداد دگرگونی را از خود نشان دهد»[3] اگر انسان آن گونه كه باید تاكنون خود را نشناخته و به راز و رمز حیات خود پی نبرده است و اگر نمی داند برای كدام مقصد به این جهان خاكی پای نهاده و راه رستگاری او كدام است علت را شاید در غفلت او از تربیت باید جستجو نمود. نداشتن تربیت صحیح موجب غلبه غرایز سركش می شود و در آن صورت غرایز حیوانی به گونه ای انسان را گرفتار خویش كرده كه با وجود آن همه تعالیم رهبران دین و اخلاق، از ابتدای تاریخ تاكنون نتوانسته رمز موفقیت را به دست آورد. با آن كه اگر پیشوایان در تربیت انسان موفق می شدند این همه فساد در سطح جهانی همه گیر نشده بود، می توان اذعان نمود كه اگر اهتمام همان بزرگان و اندیشمندان هم وجود نمی داشت، معلوم نبود كه فراوانی ابتذال و ابعاد فراگیر آن گمراهی ها، تا كجاها كشانده می شد. به همین جهت باید قدر بزرگان دین و دانش را مغتنم دانست زیرا آنان بودند كه شمع صفت، خود را سوزانده اند تا راه فلاح و رستگاری را فرا روی بشر بگسترانند.[4] بی گمان لطف ازلی الهی، در هر دوره ای نمونه هایی درخشان از كمال مطلوب را در نزد ملت های گوناگون هدیه نموده است تا مردم از آنان، راه و رسم زندگی بیاموزند.

اینان با تربیت انسان، خوشبختی او را به سوی كمال مطلوب در نظر داشته اند و تربیت را وسیله ای همچون سرچشمه ای گوارا و چراغی فرا روی نسلها نهاده اند تا به سرگدانی بشر خاتمه دهند.

افلاطون معتقد است: امری بزرگتر و فنی خدایی تر از تربیت، نیست زیرا تربیت وسیله ای است برای رسیدن جسم و روح، به بلندترین پایه جمال و كمال.[5] یكی از این انوار درخشان، بلكه درخشان ترین آنان در روزهای تاریك خودپرستی و جهل، وجود بزرگ مربی عالم وجود علی (ع) است.

داروی تربیت از پیر طریقت بستان كادمی را بتر از علت نادانی نیست می دانیم كه مربی واقعی علی (ع) پیامبر اكرم (ص) بود چنانچه وی می فرمود: «یا علی ان الله امرنی اربیك و اعلمك لیعننی «ای علی همانا خداوند به من دستور داده كه تو را تعلیم و تربیت نمایم تا در آینده مرا یاری كنی.»[6] برخوردهای سازنده و تربیتی علی (ع) با عموم مردم، نمونه هایی است گویا، كه بررسی همه آن موارد، مقال و مجال دیگر می طلبد اما آوردن برخی از آنها در این مختصر، نمایاندن گوشه كوچكی است از این تابلو بسیار شكیل و گونه گون و نیز تنها گلی است از بوستان عطرآگین كه مشام جان را می نوازد.


ای آن كه علی علی كنی كیست علی
آن كس كه تو وصف می كنی نیست علی


یك روز بزی چنان كه می زیست علی
آن گاه بیا به ما بگو كیست علی[7].


ما مردم، با تربیت از دیدگاه علی (ع) متأسفانه آشنایی چندانی نداریم و آن چنان كه باید و شاید وصی پیامبر را نشناخته ایم. تنها به ستایش علی پرداختن و خود را محب وی ساختن و شب و روز از ایشان تجلیل نمودن اگر چه به جای خود بسیار مغتنم است، اما راهی به جایی نمی برد چرا كه «اگر محبت تنها، بدون آشنایی، ثمری می داشت باید به نتایج بزرگ می رسیدیم. اگر می بینیم پیرو علی و كسی كه برای علی اشك می ریزد و كسی كه محبت علی در قلبش موج می زند سرنوشتش و سرنوشت جامعه اش دردناك است معلوم است كه علی را نمی شناسد و تشیع را نمی فهمد هر چند ظاهرا شیعه باشد»[8] به همین جهت «محبت به خودی خود نجات بخش نیست بلكه معرفت است كه نجات می بخشد».[9] مراد نویسنده این سطور، آن است كه به اندازه توانایی خود با سیره این ابرمرد همه دورانها معرفت حاصل كند. آری معرفت و این شناخت را در «علی وار» زیستن علی باید جستجو كرد. در زیستن اوست كه می توان تریبت ناب را از این مربی همه دوران ها به خوبی آموخت و الا به قول شیخ شیراز «كس را چه زور و زهره كه وصف علی كند».


یكی از برجسته ترین نكات تربیتی از دیدگاه علی (ع) طرز تلقی آن بزرگوار است از شیوه زندگی كردن پیشوایان حقیقی و این حكایتی است با بسیار عبرت.روزی علی (ع) بعد از جنگ جمل وارد بصره شد و به عیادت «علاء بن زیاد حارثی» رفت «علاء» فرصت را مغتنم شمرد و از برادرش «عاصم»، در نزد علی شكایت كرد كه وی تارك دنیا شده، جامه كهنه می پوشد و همه كس را رها كرده و گوشه گیر است. حضرت، عاصم را احضار كرد و به او گفت كه چرا به خود و خانواده اش ستم روا می دارد و از نعمتهای حلال دنیا رویگردان است؟

عاصم در جواب حضرت می گوید: یا امیرالمؤمنین تو خودت هم مثل من هستی، به خود سختی می دهی لباس نرم نمی پوشی و غذای لذیذ نمی خوری و من در حقیقت راه تو را ادامه می دهم.

حضرت در جواب فرمود تو اشتباه می كنی. من با تو تفاوتها دارم چرا كه من در كسوت پیشوایی و حكومت هستم. وظیفه حاكم و پیشوا وظیفه دیگری است. پیشوا باید ضعیف ترین طبقات ملت خود را میزان زندگی شخصی خود قرار دهد و به گونه ای زندگی كند كه تهی دست ترین مردم زندگی می كنند تا سختی فقر به آن طبقه اثر نكند.[10] احساس مسؤولیت پیشوا در برابر مسلمانان، نكته ای است دقیق كه بر روی هم جهان بینی مولا امیرالمؤمنان را در برابر زندگی و مرگ تشكیل می دهد.

جهان بینی امام علی (ع) به گونه ای است كه دنیا را در برابر جهان آخرت و سرای باقی، چون خانه ای محقر و مجازی می بیند و خود را ملزم می داند كه باید از این گذرگاه سپنجی گذر كرد چرا كه هدف، تهیه زاد و توشه آخرت است برای قرارگاه دائمی خویش و دل به جهان نبستن تا مرگ را آسان پذیرفتن.[11] یكی از نكات نظیرگیر تربیتی علی (ع)، اهتمام اوست به علم و دانش؛ چنانكه می فرماید الشرف بالعلم و الادب لا بالاصل و الحسب: شرف به علم و ادب است نه به اصل و تبار. این نكته را در شعر سعدی به روشنی جلوه گر می بینم آنجا كه می گوید: «توانگری به هنرست نه به مال و الخ»[12] در نهج البلاغه آمده است كه قومی علی (ع) را بسیار ستایش كردند. مولا فرمود خداوندا تو بهتر از خود من، مرا می شناسی و من هم به باطن و نفس خود از اینان آگاه تر هستم. خدایا مرا از آنچه آنان تصور می كنند بهتر گردان و آنچه را آنان نمی دانند بر ما ببخشای.[13] دیدگاه تربیتی امام علی (ع) در زمینه ستایش غیر خدا نیز حكایتی است حیرت انگیز، حضرت می فرماید: «لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا.»

«بنده غیر خودت مباش زیرا خداوند تو را آزاد آفرید» مسلمان آزاده مستغنی، آن كس است كه با اعتقاد، جز به خداوند یكتا متكی نیست و دست نیاز به سوی غیر او دراز نمی كند و هیچگاه گرد پستیها و تملق و چاپلوسی و دریوزگی نمی گردد و فریب سراب قدرتهای مادی را نمی خورد.[14] جمله معروف شیر خدا را همه به یاد دارند آنجا كه می فرماید: «خدایا تو را پرستش نكردم به طمع بهشتت و نه از ترس جهنمت بلكه تو را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم پرستش كردم».[15] دریافتن فضل و بزرگمردی امیرالمؤمنان و توصیف آن از قرن چهارم هجری در شعر كسانی همچون كسایی مروزی شاعر شیعه و دوستدار علی به ادب فارسی راه یافته است.


فهم كن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاك دین


فضل آن كس كز پیمبر بگذری فاضلتر اوست
فضل آن ركن مسلمانی امام المتقین[16].


اگر چه شمشیر حضرت (ذوالفقار) هم در ادب فارسی نمایه ای شده است برای تبیین و آشكار نمودن تیغی كه با خلوص نیت و پاكی دل، اهداف اسلام را در بین كفار به پیش می برد. چنان كه ناصر خسرو می گوید:


حیدر كرار كو؟ تا به گه كارزار
از گهر لطف او آب دهد ذوالفقار[17].


با این همه، مشاهده می كنیم عنایت آن مردی لایتناهی برای مبارزه با نفس، بیشتر به شمشیر عقل است چنان كه می فرماید: «با پرده بردباری، خوی عیبناك خود را بپوشانید و با شمشیر عقل بر ضد هوس ها و شهوات خویش مبارزه كنید».[18].

حضرت می فرماید اعداوك: عدوك و عدوو صدیقك و صدیق عدوك «دشمنان تو عبارتند از دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت».[19].

نكات قابل تأمل دیگری را می توان از طرز زندگی امیرمؤمنان آموخت كه بر روی هم دارای جنبه تربیتی ارزشمند است و جا دارد كه همیشه احوال پیش چشم پیروان راستین او قرار گیرد.

در این روزها كه همه جا سخن از تعظیم شعائر علی (ع) و فضایل اخلاقی، سیره عملی و اندیشه های والای امیرالمؤمنان است شایسته است كه ما پیروان آن ابرمرد همیشه تاریخ، لحظه ای به خود آییم و علاوه بر بزرگداشت ایشان، بیشتر به رفتارهای حكیمانه و اخلاص او در عمل بیندیشیم.

بدیهی است علی (ع) از دیر باز مورد تجلیل و تكریم همه اقشار مؤمن بوده و هست اما كمتر در راز و رمز مشكل گشایی های او اندیشیده ایم. همه ما می دانیم كه درماندگان در هنگام درماندگی از او یاد می كنند و از شاه مردان مدد می جویند. از ورزشكاران و جوانمردان گرفته تا كاسب و كارگر و باسواد و بی سواد و پیر و جوان. اما تربیت از دیدگاه علی نكته ای است چشمگیر كه از خلال زندگی او می توان بدان دست یافت.

علی این همای رحمت را هم می شناسیم و هم نمی شناسیم. به عنوان فردی مسلمان و شیعه می دانیم كه علی فرزند ابی طالب است و پسر عموی پیامبر گرامی در حدود 22 سال قبل از هجرت پیامبر، در مكه زاده شد پیامبر او را چون فرزند خویش تربیت نمود و به دامادی خود سرافراز كرد. علی (ع) اولین كسی بود كه به اسلام روی آورد. در سال 35 هجری خلیفه مسلمانان شد و پس از 5 سال خلافت در سال 40 هجری در كوفه به شهادت رسید. ارزشهای اخلاقی او، وی را انسانی كامل و ایده آل ساخت به طوری كه دوست و دشمن بدان معترفند.[20] اما آنچه مهمتر می نماید سان و سیرت علی (ع)، راههای عملی، رهیافتها و شیوه های برخورد اوست با مسائل جانبی، كه ما كمتر بدان پرداخته ایم. بسا اوقات برای آن كه از زیر بار مسؤولیت های اجتماعی شانه خالی كنیم، با خود اندیشیده و گفته ایم «ما كه علی نمی شویم». راست است كه هیچگاه «علی» نخواهیم شد اما آیا سیره او را تا كجاها دنبال كرده ایم و موفق نشده ایم. اگر از همان ابتدا با گفتن این كه «ما علی نمی شویم» از كنار مهمترین مسائل جوامع اسلامی سطحی و سرسری گذر كنیم آیا در صورت می توان ما را شیعه (پیرو علی) نامید؟

بنابراین، شایسته است ابتدا با خود خالص باشیم و بعد با اراده ای مصمم در راه حق، از علی اخلاص عمل را بیاموزیم. اخلاص عمل را از علی آموختن، چندان هم دشوار نیست. كافی است كه زبان عمل را با زبان دل هماهنگ نمود و همه حركاتن را در جهت رضای خدا سوق داد.

بی جهت نیست كه پیامبر گرامی (ص) اعمال انسانها را به نیات آنان وابسته دانسته[21] تا جایی كه نیت مؤمن را از رفتار او برتر قرار داده است[22] و علی (ع) كه پرورش یافته پرتو حیات بخش چنان بزرگواری است نیز بر همین سان و سیرت، بارها از پیامبر با گوش جان شنیده است كه خداوند جز آنچه را كه سر اخلاص باشد نمی پذیرد.[23] بدیهی است هنگامی كه عمل انسان بازتاب نیات نیك او شد، عمل و شیوه برخورد، تأثیری افزون تر از سخن و كلام دارد و اگر عمل انسان، آیینه فكرش و زبان كلامش باشد دگرگون كننده تر و دلنشین تر و تأثیرگذارتر است... این تعلیم خود ائمه است كه: «كونوا دعاة الناس باعمالكم و لاتكونوا دعاة الناس بالسنتكم...»[24] و سخن علی (ع) آنجا كه می فرماید «كونوا دعاة الناس بغیر السنتكم...»[25] مؤید همین نكته نظیرگیر است. «براستی اگر بشر، در هر كار به همان نسبت كه به حفظ ظاهر می كوشد، به اخلاص و پاكی نیت آراسته باشد، عالم، روشن و دلپذیر می شد نه تیره و دل آزار و اسیر تباهی. هر جا كه صدق و اخلاق نباشد تزویر و فریب جلوه می فروشد. جلوه ای دروغین و بی اثر»[26] حكایت امیرالمؤمنین علی (ع) و سیرت پاك او، در باب چهارم بوستان، نمونه دیگری است از رفتار شایسته و حق سالاری این بزرگ مرد همه دوران ها. حكایت، 17 بیت دارد با مطلع:


كسی مشكلی برد پیش علی
مگر مشكلش را كند منجلی[27].


حكایتی است نكته آموز، شخصی مشكلش را پیش علی (ع) مطرح می كند و علی (ع) از سر دانش، جوابی به مخاطبش می دهد اما در آن جمع كسی برمی خیزد و اظهار نظری می كند كه عقیده او با نظر امیرمؤمنان یكسان نیست. شاه مردان نه تنها جواب او را بی حرمتی نسبت به خود تلقی نمی كند، بلكه گفتار آن مرد را می پسندد و می فرماید:


به از من سخن گفت و دانا یكی است
كه بالاتر از علم او، علم نیست


بنابراین علی (ع) با اندیشه های والا و سیره خود به بندگان راستین خدا، درسی عبرت انگیز داد. آن كس كه عیب آدمی را بپوشاند و خوش آمد گوید، دشمن است[28] و آن كس كه عیب و نقص را فرانماید و از خوش آمد گویی پرهیز كند دوست و خیرخواه آدمی است[29] و حضرت صادق (ع) نیز از قول جد بزرگوار خود نقل كرده است كه: المسلم مرآة اخیه... «كه دوست آینه باشد چو اندرونگری»[30] بنابراین بی سبب نیست كه شاه مردان تأكید می كند من حذرك كمن بشرك (آن كس كه تو را از خطری برحذر دارد، مانند كسی است كه به تو مژده رستگاری می دهد).[31].

علی (ع) در فرازی دیگر می فرماید: «احذر كل عمل اذا سئل عنه عامله استحی منه و انكره» (حذر كن از هر عملی كه اگر از مرتكبش بپرسند شرمسار شود و انكار كند).

پرهیز كن از آنچه تو را زار كند و آن كار كه هر عزیز را خوار كند یعنی كاری كه هر كه آن كار كند چون پرسی از او، ز شرم انكار كند[32] یكی دیگر از نمونه های برجسته رفتار داهیانه علی (ع) و دیدگاهش در برخورد او با مسائل تربیتی، قصه آن زنی كه طفلش بر سر ناودان می خزید و هر لحظه بیم فروافتادن كودك بود. مادر نگران، از علی (ع) چاره كار خواست. این داستان كه شرح مفصل آن در صفحه 435 دفتر چهارم مثنوی نیكلسون آمده، نمونه ای است پندآموز از چگونگی برخورد كودك و راه نجات او.

مأخذ داستان به عربی است كه از قول جابر بن عبدالله انصاری از یاران رسول گرامی در كتاب اللالی المصنوعه، ج 1، ص 99 آمده است. مولانا این داستان را با مطلع زیر آغاز می كند:


یكی زنی آمد به پیش مرتضی
گفت شد بر ناودان طفلی مرا


گرش می خوانم نمی آید به دست
ور هلم، ترسم كه او افتد به پست


(الخ)

طفل مانند بزرگسالان، آن دانایی را ندارد كه خطر را احساس كند. نه توجهی به اشارات مادر می كند و نه از او فرمان می برد. حضرت، حل مشكل را در آن می بیند تا طفلی دیگر به روی بام برده شود و كودك نخستین، با دیدن او به سویش بشتابد و از خطر حتمی رها شود، چرا كه هر جنسی عاشق همنوع خود است و جاذب جنس خویش. از آنجا كه طفل از همسالان خود بهتر می آموزد تا بزرگسالان، به همین جهت رغبتی به گفتار بزرگسالان نشان نمی دهد ولی رقابت با همسالان خود، در روان شناسی كودك، نتایجی ثمربخش دارد از این رو، در برخورد با موضوع و حل مشكل، قطعا باید مخاطب را در نظر گرفت و با حال و هوای او آشنا بود[33] تا راه حلی در خور موضوع، اتخاذ گردد.

حكایت پندآموز دیگر، برخورد خصمانه دشمن است با امیرمؤمنان با مطلع:

«از علی آموز اخلاق عمل
شیر حق را دان منزه از دغل»[34].


شیر خدا در یكی از جنگها، بر پهلوانی از سپاه دشمن شمشیر كشید. دشمن با بی پروایی، خدو (آب دهان) خود را به چهره شاه مردان انداخت و علی فورا شمشیر خود را رها ساخت و از جنگ با او دست شست و در جواب دشمن كه علت را جویا شده بود؛


گفت من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقم نه مأمور تنم


شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا


و سرانجام: چون درآمد در میان غیر خدا تیغ را دیدم نهان كردن سزا شیر خدا، كوهی است از صبر و حلم و داد و چنین كوهی را چگونه می تواند تندبادی از جا بجنباند. او كسی است كه خشم و شهوت و آز را زیر لگام بسته است. برای تن خود نمی جنگد. او خلاق جهان را پیش رو دارد. باید صددرصد الهی بود چرا كه تمام مظاهر هستی، جمادات، رزاق مخلوقات جهان و گرداننده كون و مكان او را می شناسد و او را می ستایند.

دریافت این نكات عبرت آموز كه همه چیز باید در راه حضرت باری تعالی باشد. تنها قطره و چكیده ای است از اندیشه های ناب و والای ابر مردی كه دیدگاههای تربیتی را با علم و عمل خالصانه به همه مردم جهان، خاصه پیروانش كه مایانیم به شایسته ترین و بایسته ترین صورتی نمایانده است و حجن را بر ما تمام كرده است.









    1. قاسم رسا، علی بن ابی طالب، حاج علی شمس آریا (شمس آبادی)، چاپ دوم، انتشارات فروغی، تهران، ص 566 و 567.
    2. دكتر سید محمد باقر حجتی، اسلام و تعلیم وتربیت، بخش اول، چ 11 دفتر فرهنگ اسلامی، تهران، 1366، ص 68 و 69.
    3. دكتر سید محمد باقر حجتی، اسلام و تعلیم وتربیت، بخش دوم، چ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1366، ص 10.
    4. ابوالفضل حاذقی، مقدمه اصول اساسی فن تربیت، حسین كاظم زاده ایرانشهر، چ چهارم، انتشارات اقبال، تهران، 1357، ص الف.
    5. ابوالفضل حاذقی، مقدمه اصول اساسی فن تربیت، حسین كاظم زاده ایرانشهر، چ چهارم، انتشارات اقبال، تهران، 1357، ص ب.
    6. عمادزاده، چهارده معصوم به نقل از سید ابراهیم الحسنی السعیدی،علی آیینه حق نما، ج اول، احرار، تبریز، 1372، ص 58.
    7. دو بیت یاد شده را در شب شعری به تاریخ 16/ 6/ 1379 به مناسبت بزرگداشت باباطاهر بر مزار آن سوخته دل همدانی از شاعری روشندل به نام «روح القدس» شنیدم.
    8. دكتر علی شریعتی، علی، مكتب، وحدت، عدالت، كنفرانس در حسنیه ارشاد به تاریخ 11/ 9/ 1348 ص 7.
    9. دكتر علی شریعتی، علی، مكتب، وحدت، عدالت، كنفرانس در حسنیه ارشاد به تاریخ 11/ 9/ 1348 ص 8.
    10. مرتضی مطهری، داستان و راستان (ج 1 و 2) دفتر انتشارات اسلامی، قم 1362، ص 47 و 48.
    11. دكتر حسین رزمجو، شعر كهن فارسی در ترا زوی نقد اخلاق اسلامی (ج 1 و 2) ذ چ دوم، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس، مشهد، 1369، ص 322.
    12. سعدی شیرازی، گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چ اول، انتشارات خوارزمی، تهران، 1368 ه- ش، ص 253.
    13. سعدی شیرازی، گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چ اول، انتشارات خوارزمی، تهران، 1368 ه- ش، ص 328.
    14. دكتر حسین رزمجو، شعر كهن فارسی در ترازوی نقد اخلاق اسلامی همان كتاب، ص 293.
    15. مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، چ بیست و پنجم، انتشارات صدرا، 1374، ص 334.
    16. احمد احمدی بیرجندی و سید علی تقوی زاده، مدایح رضوی در شعر فارسی، چ دوم، 1372، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی ص 20.
    17. ناصر خسرو، دیوان به نقل از همان كتاب ص 2.
    18. جواد فاضل، سخنان علی (ع) از نهج البلاغه، به اهتمام حسن سادات ناصری. چ بیستم 1398، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ص 744.
    19. نهج البلاغه، به نقل از غلامحسین یوسفی، بوستان (سعدی نامه) چ دوم، انتشارات خوارزمی، تهران، 1363، ص 246.
    20. علی بن ابی طالب (ع)، كلمات قصار، به كوشش ابوالقاسم حالت، ترجمه به فارسی و انگلیسی و رباعیات فارسی، ص 8.
    21. انما الاعمال بالنیات، ترجمه احیاء علوم الدین،6: 1021 و 1010 و 1027. به نقل از دكتر غلامحسین یوسفی، روانهای روشن، چ اول، انتشارات یزدان، تهران، 1363، ص 6.
    22. نیةالمؤمنین خیر من عمله، همان كتاب 1021:6، به نقل از دكتر غلامحسین یوسفی، همان كتاب و همان صفحه.
    23. «اخلصوا اعمالكم لله فان الله لایقبل الا ما خلص الله» فیض القدیر، 217/1. به نقل از همان كتاب،ص 8.
    24. حدیث امام صادق (ع) الحیاة، ج 1، ص 290 به نقل از حجة الاسلام جواد محدثی، مجموعه آثار، دومین كنگره جهانی حضرت رضا (ع)، ج 3 و 1368، ص 131.
    25. الكافی، ج 2، ص 78. به نقل از همان كتاب و همان صفحه.
    26. دكتر غلامحسین یوسفی، روانهای روشن، همان كتاب، ص 4.
    27. سعدی شیرازی، بوستان (سعدی نامه)، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چ دوم، انتشارات خوارزمی، تهران، 1363، ص 133.
    28. من سائر عیبك، فهو عدوك، انما سمی العدو لانه یعدو علیك، فمن داهنك فی معایبك، فهو العدو.
    29. معایبك اعجاب المره بنفسه، دلیل علی ضعف عقله. نیز رك: الحیاة،تدوین محمد رضا حكیمی، محمد حكیمی، دو جلد، (دفتر نشر و فرهنگ اسلامی) تهران، 1399 ه- ق1/ 154 و 153 و 164 و 168 و 169 و 171 و 177 و 178 و 179. به نقل از دكتر غلامحسین یوسفی، روانهای روشن، همان كتاب، ص 207.
    30. دكتر غلامحسین یوسفی، روانهای روشن همان كتاب، ص 16.
    31. علی بن ابی طالب، نهج البلاغه، (خطبه ها، نامه ها، و سخنان حكمت) دكتر اسدالله مبشری، چ پنجم دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1371، ص 319.
    32. علی بن ابی طالب (ع)، كلمات قصار، به كوشش ابوالقاسم حالت، همان كتاب، ص 17.
    33. مولوی، جلال الدین، آفتاب معنوی، (چهل داستان از مثنوی) به كوشش نادر ورزین پور، چ اول، امیر كبیر، تهران، 1365، ص 381.
    34. مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، نیكلسون، چ چهارم، دفتر اول، انتشارات مولی، تهران، 1365، ص 229.